سلامی به زیبایی غروب شیراز

حدود ساعت 7:30 شب بالاخره رسیدیم پارود(روستای پارود دقیقا تو فاصله 500 متری جاده ایرانشهر به چابهار هست)

هماهنگی با دوستم صباح و دادن آدرس به استقبال ما آمد و به منزل دوستم هدایت شدیم .

بعد از 11 سال دوستم رو دیدم و چقدر یادآوری 11 سال گذشته شیرین بود . چقدر زیبا بود دوست بلوچ خودت رو بعد از مدتها ببینی و انگاری تا دیروز پیش هم بودیم .

بعد از کلی احوالپرسی وارد خانه شدیم و به رسم بلوچ ها خانومها به اتاق دیگری هدایت شدند و ما هم در مهمانخانه نشستیم و پذیرایی ویژه آقا صباح .

بعد از کلی احوالپرسی و نقل خاطرات موقع شام شد که واقعا هر چه از مهمان نوازی بلوچ ها بگم کم گفتم سفره کم نظیری پهن شد و خیلی جالب خانم های ما هم به این اتاق راهنمایی شدند و شام رو فقط 5 تایی کنار هم خوردیم .

آقا صباح نقشه کشیده بود چند روزی ما رو نگه داره و ما هم علی الرغم میل خود به ناچار باید فردا آنجا رو ترک میکردیم .

ناگفته نماند هوا کمی سرد بود .

از بس خسته بودیم حدود ساعت 11 خوابیدیم و فردای آن روز حدود 7 بیدار شدم و حدود ساعت 8 همگی بیدار شدن و طبق معمول مهمان نوازی بلوچ های عزیز صبحانه مفصلی خوردیم و کم کم مهیای رفتن .

خانواده صباح بسیار اصرار داشتن چند روزی بمونیم و ما رو با طبیعت بسیار زیبای سرباز آشنا کنند که متاسفانه نمی شد و پس از خداحافظی به مقصد دیدن تمساح پوزه کوتاه یا همون گاندو ترک کردیم که بعد از حدود یکساعت رانندگی و لذت بردن از طبیعت طول مسیر به منطقه حفاظت شده رسیدیم .

ماشین رو پارک کردیم و وارد منطقه شدیم .

کودکان معصوم روستای ریگوکش که اکثرا آنجا بودند و با بازدید کننده ها همراه بودند .

تمساح رو دیدیم و بسیار جالب بودن . گونه ای بسیار نادر که فقط داخل چند کشور وجود دارد .

با کودکان هم عکس یادگاری گرفتیم و پس کمی گپ و گفت با بچه ها ادامه حرکت رو برگزیدیم .

طول مسیر نسبتا ایست و بازرسی های زیادی بود . مسیر بسیار خلوتی بود .

پس از عبور از جکیگور و پیشین و نوبندگان و تیس کوپان بالاخره رسیدیم به چابهر شهر همیشه بهار . حدود ساعت 3 عصر .

یک راست به سمت رستوران شلوغی رفتیم که آنقدر شلوغ بود که بعد از کلی مدت برامون غذا رو آوردن و بالاخره تازه فهمیدیم رسیدیم چابهار . البته چون تازه سیر شدیم و انرژی گرفتیم .

حالا موقع پیدا کردن محل اسکان بود .

نکته 1 : چادر فراموش کرده بودیم بذاریم داخل ماشین

نکته 2 : دوست بلوچ خوبم گلشیر که داخل چابهار زندگی میکرد از روز گذشته تلفن رو جواب نداده بود .

هر جا گذر کردیم هیچ جایی برای اسکان پیدا نکردیم و فقط یه جا بود که رفتیم اینقدر کوچک بود که جا نمیشیدیم .

کلی خسته شده بودیم که یه باره دوستم گلشیر زنگ زد و پس از اینکه از اتفاقاتی که براش تو چند روز گذشته افتاده بود رو گفت و به چه دلیل که نتونسته بود جواب بده و گفت چابهار نیستم و کرمان هستم . و سریعا گفت دامادشان علیرضا الان هماهنگ میکنه با ما که بریم اونجا .

بعد از 15 دقسقه دامادشان علیرضا تماس گرفت و آدرس داد و مقرر شد شب بریم اونجا .

بعد از اطمینان از محل اسکان هم خوشحال بودیم و هم ناراحت .

خوشحال از اینکه جای اسکان اوکی شد و ناراحت از اینکه مزاحم دیگران میشیم .

تصمیم گرفتیم به کنار دریا بزرگ بریم که از دریای عمان یا اقیانوس هند لذت ببریم .

دقیقا قبل از غروب رسیدیم ساحل دریا بزرگ و حدود یکساعتی عکس سلفی رفتیم نشستیم کنار کافی شاپ ساحل و چایی و . سفارش دادیم که بعد از یکساعتی با علیرضا هماهنگ شدیم و حرکت کردیم به سمت منزل علیرضا .

پس از رسیدن و کلی احوالپرسی حدود یکساعتی گپ زدیم و بنده خدا علیرضا بخاطر شغل نانوایی به سمت محل کار رفت و کلید منزل رو در اختیار ما گذاشت .

خانم علیرضا همراه برادر خود گلشیر بود و چابهار حضور نداشت .

علیرضا هم سه قلو خوشگل داشتن که ما فقط موفق به رویت عکسشون شدیم .

بعد از کمی استراحت پیش به سوی منطقه آزاد و باالطبع ذوق و شوق خانوما یعنی خرید

منطقه آزاد چنان شلوغ بود که جای پارک هم به زور گیر میومد .

بعد از پارک کردن رفتیم گشت و گذار پاساژ گری که متاسفانه بعد از 2 ساعت خانم ها بسیار غمگین قصد عزیزمت به منزل کردیم . با توجه به گرانی دلار قیمت های منطقه نیز رشد زیادی کرده بود و واقعا برای منطقه آزاد بودن قیمت بسیار بسیار بالا بود و البته اینو بگم شب اول دوتا پاساژ گرون رو گشت زدیم .

بسمت منزل در راه از ساندویچی که حدود یکساعت معطل شدیم غذا گرفتیم و رفتیم منزل .

علیرضا شب نیامد . پس از دوش گرفتن خوابیدیم به امید برنامه از قبل برنامه ریزی شده روز 20 بهمن .

امروز جمعه 19 بهمن نیز تموم شد و دومین روز سفر .





مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها