سلام
با تاخیر چندماهه ادامه داستان رو مینویسم .
روز چهارم 21 بهمن .
صبح بیدار شدیم و صبحونه رو خوردیم و دوش گرفتیم و کم کم مهیای رفتن و برگشتن به سمت شیراز .
بعد از دوش گرفتن و جمع کردن وسایل خونه آقا علیرضا رو هم مرتب کردیم و هماهنگ کردیم تا کلید رو بهش تحویل بدیم ، بعد از خونه بیرون رفتیم و کلید رو به علیرضا تحویل دادیم و کلی ازش تشکر کردیم و خداحافظی انجام شد .
بنا به اعلام دوستان باز هم رفتیم سمت منطقه آزاد و باز هم خرید .
دو ساعتی منطقه آزاد بودیم و خرده خریدهایی انجام شد .
تصمیم گرفتیم ناهار رو بریم رستوران که بعد از یه گشت نیم ساعته یه رستوران خوب پیدا کردیم که واقعا بیش از اندازه شلوغ بود و کنار دریا بود - که پس از یکساعت ناهار آماده شد و جای همگی خالی یه ماهی توپ خوردیم و عزیمت بسمت درک . !!!
از چابهار خارج شدیم و اولین مسیر گل افشان .
حدود عصر رسیدیم گل افشان و واقعا چه پدیده زیبایی .
خیلی لذت بردیم از این جاذبه طبیعی آدمهای مهربان بومی .
ذیگه غروب شد و قصد عزیمت بسمت روستای درک .
بسیار بسیار جاده خطرناکی بود و دارای آب نماهای خطرناک و جالب تر جاده پر از شتر !!!!!!
حدود 7 کامل تاریک بود که رسیدیم به روستای زرآباد و پس از بنزین زدن اهالی بومی که بسیار مهربون بودن شماره رئیس شورای روستای درک رو به ما دادن برای جای خواب شب . که پس از هماهنگی حرکت کردیم و حدود 40 دقیقه ای طول کشید به روستا رسیدیم و با پرس و جو به منزل مورد نظر رسیدیم .
قبل از اینکه به منزل بریم برا خرید نان اقدام کردیم که متاسفانه نانوایی بسته بود و مغازه روستا نیز نان نداشت که یکی از بومی های روستا رفتن از منزل خودشون برامون نان آوردن که این اقدامشون واقعا جالب بود برامون .
پس از اسکان تصمیم گرفتیم به ساحل شبانه درک بریم .
هوای ساحل بسیار خنک بود و حدود 2 ساعتی نشستیم و با بومی های اونجا کمی گپ و گفتگو کردیم .
به منزل برگشتم و روز چهرم سفر رو به پایان رسوندیم
درباره این سایت